یک "نه" قاطعانه
عروسکم تازگیا "نه" گفتن رو تمرین میکنه و در جواب هرچی ازش می پرسم میگه "نه".
دیروز سالروز ازدواج خانم فاطمه و حضرت علی بود...تی وی روشن بود و منم توی آشپزخونه داشتم
تدارک ناهارو می دیدم...خانمی کنار در ورودی ایستاده بود و نمیدونم با دیوار،لوستر یا ماشین
لباسشویی؟؟؟ داشت حرف میزد،اومدم تریپ مادربزرگی بردارم،از ته دلم گفتم مامانی
ایشالا عروسیت... خانمی توی چشام نیگا کرد و با قاطعیت گفت "نه"...گفتم: چرا مامانی؟
نمیخوای عروس شی؟ دوباره با همون قاطعیت گفت "نه". گفتم: دوست نداری مامانی؟
دوباره گفت "نه". و از من اصرار و از خانمی انکار.جوری بحث میکردیم که انگار خواستگارا
پشت در صف کشیدن و منتظر جوابن.
البته دخملم خواستگار زیاد داره هااا. اما فعلا میخواد درس بخونه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی