دندون+سیزده ماهگی
دختر ناز مامان
دیروز بلاخره دومین دندون دخملی جوونه زد...این چند شب گذشته خیلی با اذیت میخوابیدی مامانی و
تا صبح توی خواب انگاری ناله میکردی...نگو درد داشتی گلم...الهی مامان فدات شه...هنوز آثار
سرماخوردگیت کامل رفع نشده و گاهی سرفه های بدی میکنی...الهی مامان بمیره خانمم...کاش زودی
خوب شی...
دخمل سیزده ماهه من این روزا کلی شیطون بلا شده...دیگه کامل راه میره، دنبال من راه می افته
و هرجا میرم پشت سرم ظاهر میشه،فقط خدا میدونه که چقدر ذوق میکنم این لحظه ها.عروسک
کوچولوی مامان دیگه کامل منظورشو به من میفهمونه...کلی هم کلمه های جدید میگه...(همه رو بعد
با هم توی یه پست جداگونه میذارم)،حسابی با باباییش رفیق شده،مخصوصا از وقتی که من میرم
دانشگاه و با باباییش تنهاس،گاهی فکر میکنم باباییو بیشتر از من دوس داره و حسودیم میشه.
خوابش خیلی کم شده و شبا یکی دوساعت بعد منو بابایی میخوابه...مجبوریم خودمون به خواب بزنیم
تا خانمی هم چرتش بگیره،توی این به خواب زدنا،بابایی زودی خوابش میبره و من همچنان در خواب
وبیداری تا اینکه خانم گل گیج بشه وبخوابه...یه رقاصی هم شدهههه...بی دنگ میرقصه،نمیدونم از
کجا یاد میگیره؟؟؟
دخملی بیدار شد،برم تا همه رو پاک نکرده
To be continued