يك سال ديگه هم گذشت
نفس مامان
يك روز به پايان سال مونده... سالي كه نوروزش بهترين نوروز عمرم بود با وجود تو... سالي كه ثانيه به
ثانيه اش پر از شكر خدا بود به خاطر حضور تو... سالي كه تو زبون باز كردي و منو مامان صدا كردي و
اينگونه شد كه منم روي بهشت پا گذاشتم...
امسال نوروز هفت سين نداريم.... به خاطر فوران حس كنجكاوي دخملي و به خاطر حفظ ارامش ماماني
از چيدن سفره هفت سين معذوريم... اما كاش ميشد باشه
دخمل من اين روزا به خاطر هر كاري كه ميكنه حتي شكستن يه ليوان خودشو تشويق ميكنه و ميگه :
اپري ماشايا يعني افرين ماشالا... يعني ميخوام لهش كنم اين روزا
دختركم... روزگار به مرادت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی