مبارکه، مبارکه، تولد 4 ماهگیت مبارکه
جوجوی مامان
امروز که دارم می نویسم، سومین روز از 5 ماهگیته مامانی. این دو سه روزه هم درگیر واکسنت بودم. آخه 5 ماهگیتو با خوردن واکسن شروع کردی. قربونت برم که ایندفعه موقع زدن واکسن بیدار بودی و کلی گریه کردی.دلم ترکید تا تموم شد. خدارو شکر بعدش آروم شدی و لالا کردی .خانم پرستاری که واکسنتو زد دستش خوب بود و خیلی اذیت نشدی. واکسن دو ماهگیتم همین خانم پرستاره زد.من که خیلی دعاش میکنم.عزیزم ازروزی که وارد ماه پنجم زندگیت شدی، کلی کارای جدیدتر میکنی. از همون شبی که واکسن خوردی و اومدیم خونه شروع کردی به غلتیدن.قبلا هم غلت میزدی اما الان دیگه حرفه ای شدی ،هر فرصتی پیدا میکنی میغلتی روی شکمت .دیگه نمیشه تنهات گذاشت، خطرناکه سها.الهی فدات شم وقتی ذوق میکنی جیغ میکشی. توی حرف زدن کلی پیشرفت کردی و با همه چی حرف میزنی. گاهی هم غر میزنی .اینقده بانمک غر غر میکنی مامانی . خلاصه اینکه هر روز بهتر از دیروز .هر روز داری شیرین تر میشی و خانم تر.
عشق من ایشالا تولد صد سالگیت.