شش ماهگی
نیم سالگیت مبارک جوجوی مامان
ناز گل مامان امروز با زدن واکسن شش ماهگی ،پا به هفتمین ماه زندگیت گذاشتی.شش ماه از اولین روزی که تورو درآغوش گرفتم گذشت...اون روز که برای اولین بار بغلت کردم،پر بودم از عشقی همراه با استرس.نمیدونستم که میتونم تنهایی ازت مراقبت کنم؟!شش ماه از اون روز گذشت و تو در آغوشم رشد کردی...تموم اون شبایی که کولیک داشتی و گریه میکردی و کاری از دستم ساخته نبود جز بغل کردن و نوازش کردنت...شبای واکسنات که از دلهره تا صبح خوابم نمیبرد و بعد واکسن زدن که بازم از ترس تب کردنت تا صبح بیدار بودم...اولین باری که بهم خندیدی...اولین باری که غلت زدی...اولین باری که دستمو گرفتی...اولین باری که غذا خوردی...اولین باری که نشستی...تموم گریه هات...تموم خنده هات...توی این شش ماه تموم زندگیم شدی نفسم.حالا بدون تو یک لحظه تاب ندارم.آخه شش ماه مثل نفس بهم حیات دادی.تموم تنهایی هامو پرکردی.با تو خوابیدمو با تو بیدار شدم،با تو بودم تموم لحظه هامو.حالا که عمر من شدی،عشق من شدی،همه وجودم شدی،برام بمون تا همیشه......
دوستت دارم یه دنیا عروسکم