دنیای این روزای سها(6)
خانم خانمای من....
در آستانه یک سالگی،اونقده بزرگ شدی و هرروز کارای جدیدی میکنی که باورم نمیشه تو همون
کوچولوی ریزه میزه ای هستی که حتی نمیتونستی شیر بخوری....اما حالا دیگه اینقده بزرگ شدی که
تشکت واست کوچیک شده.
سهای من این روزا کلی شیرین کاری میکنه.....دیروز توی آشپزخونه بودم که یهو دیدم روی مبل کنار اپن
ایستاده و نیگام میکنه...حالا چه جوری اومده بود روی مبل؟؟؟؟؟ پاشو گذاشته بود روی پشتی کنار
مبل و اومده بود بالا...حالا تا پشتی بغل مبل باشه،سها خانم کجاس؟روی مبل و در حال تلاش برای
دستیابی به وسایل روی اپن.
با مامانی کلاغ پر بازی میکنه...تا میگم کلاغ پر،انگشتشو میذاره کف دستش و میاره بالا.
مامانی رو ناز میکنه...البته فقط یه بار...وقتی میگم مامانی نازی....یه بار نازم میکنه و دفعه دوم میکوبه
تو گوشم.
مامانی رو بوس میکنه، وقتی بهش میگم مامانی بوس.... بجای بوس سوء استفاده میکنه و لپمو
میخوره.
خوشگل من کلی هم با منو بابایی حرف میزنه.... اینم دایره لغاتش:
اللللللللو
ب ب _______ همون به به یا غذا...که وقتی خوردنی میبینه میگه
بابه ________ همون آبه خودمون
بابا
ماما
د د د د ______ اینم کلمه ای که واسه چیزای دیگه به کار میبره.
وای که چه شیرین شیطونی شده...دائم توی خونه میچرخه و همه چیو به هم میریزه....هر روزم یه جای
جدید واسه به هم ریختن کشف میکنه...دیگه هیچ سدی مانع عبورش از موانع نمیشه. برای
جلوگیری از ورودش به آشپزخونه ،جلوی در پشتی گذاشتم اما اونا رو میندازه....منم که مجبورم از روی
پشتی ها بپرم و برم توی آشپزخونه، توی این پرشها چند بار با کله اومدم زمین.
خدا به داد برسه وقتی راه بیفته عروسک
تا بعد..................