دنیای این روزای سها(5)
چه زیباست مادر بودن و دیدن بزرگ شدن یه فرشته آسمونی که روز به روز در آغوشت رشد میکنه. ناناز مامان،دیگه حسابی راه افتادی... سینه خیز دور اتاقو می چرخیو به هر چی دوس داری خودتو میرسونی.گاهی از زیر مبل یه چیزایی پیدا میکنی،گاهی از بین مبلا رد میشی،حالام که یادگرفتی میری سمت میز تی وی و کشوهاشو باز میکنی و هر چیزی توش باشه می کشی بیرون.الهی مامان فدات شه عروسکم. ودیگه اینکه هنوزم خوب غذا نمیخوری مامانم .تا قاشق رو میبینی لباتو قفل میکنی.نمیدونم شاید به خاطر دندونات باشه.آخه هنوزم دندون نداری.الان که دارم می نویسم یه ساعتی هست که خوابیدی.تب خفیفی داشتی و بهت استامینوفن دادم.خدا کنه دندونات زودی دران و کمتر اذیت شی قشنگم. و بازم خلا...